دوباره دیدمش میدانستم که باید خبرهای تازهای داشته باشد این هفته قرار ِ دادگاه داشت برای تقسیط مهریه همان دوستی که مدتی است گرفتار کینه پدرزن شده و 9 ماه میشود که با فرزند تنها مانده گفت واسطه فرستادهاند که برگردند همسایه اینطرفی را که خیلی مرد محترمی هم هست پدر زن گفته ما شکایت را پس گرفتهایم و دو ساعت و نیم واسطه با او گفتگو کرده است اما دادگاه که رفته برای مهریه، دو نامه جالب در پرونده دیده است همزمان با همان مذاکره با واسطه سه برادر زن استشهادیه نوشتهاند که فلانی ماهی چند میلیون تومان درآمد دارد و زن اظهاریهای که شوهر من «میتواند» ماهی دو میلیون و نیم درآمد داشته باشد و در سه تا شرکت مدیر است و فهرست بیست شرکت را نوشته است که در آنجاها کار میکند به هدف اینکه وقتی قسط را میبندند مبلغ را چربتر بگیرند و جالب اینکه خودشان میدانند این بیچاره و من نیز میدانم بیش از ماهی 140 هزار تومان حقوق نداشته و ندارد و این را همه اطرافیان میدانند! و مگر اگر چنین داشت مشکلی هم پیدا میکرد در منزل؟! میگفت: به یاد دارد برادر زن سومی وقتی از او پرسیده بود: چگونه همهاش در مسافرتی برای کار و زن تو ایراد نمیگیرد و مشکلی ایجاد نمیکند؟ او پاسخ داده بود: پول! ده تومان میدهی میگویی برو هر چی دوست داری بخر! دیگر کاری با تو ندارند زنها، اگر پولشان را بدهی! بازاری بود و میتوانست! میگفت: من این راز را میدانستم ولی نداشتم که چون برادر زن عمل کنم، اگر دو میلیون و نیم در ماه... گفتم: شکایت دیگر چه؟ گفت: از رئیس دفتر قاضی پرسیدم، گفت: زن شما آمده و نوشته: «جلسه دادگاه تا پایان ماه رمضان به تعویق افتد» یعنی شکایت را پس نگرفته؟ پس واسطه چه میگفت؟! گفت: واسطه را هم بازی دادهاند همه را بازی دادهاند، دارند «چماق و هویچ» میآیند! یک ماه شکایت را عقب انداختهاند واسطه فرستاده که من کوتاه بیایم از تمام ظلمهایی که روا داشتند و اگر نیامدم، دوباره یک چماق! شیرین گفت این مطلب را و بیمنظور ناگهان خندهام گرفت! پرسیدم: حالا چماق بیشتر در تو تأثیر کرده یا هویج؟! گفت: میدانی که اختیار انسان بسی قویتر از جبر روزگار است هر چه چماقشان قویتر میشود و یا هویجشان بزرگتر قدرت من در مقاومت نیز افزایش مییابد و پناهم به خدا بیشتر و خدا را حامی مظلومان میدانست و برایم عجیب بود که میدیدم در بعضی پروندههای خانوادگی مانند این میشود که زوجه ظالم باشد و زوج مظلوم این واقعاً شدنی است، محض اطلاع آنان که باور ندارند!
پ.ن. دستنوشته را نشانم داد، نوشته شده بود: «مدیر فنی شرکتهای پارسا، پکتا و مهرپرداز»! تعجب کردم، گفتم: برادر، تو که مدیر فنی همه این شرکتها نبودهای، چرا خانمت چنین نوشته است؟ گفت: او هم میداند نبودهام، ولی وقتی بحث چزاندن باشد، هدف وسیله را توجیه میکند! اصل نوشته را دیدم، اگر محذوری* نبود بدم نمیآمد بگذارم روی نت! شاهکاری است، رفیقمان را آخر قدرت سیاسی و مالی در شهر قم نشان دادهاند :) (*محظور غلط مشهور است، طبق نظر مرحوم دهخدا واژه صحیح «محذور» است) م
برچسبهای مرتبط با این نوشته:
|